تعریف «سِلم» در لغت: 

 سِلم به معنای سلام است. سلامت یعنی برائت. «تسلّم منه»: از آن بهبودی یافت. ابن اعرابی گفته است: سلامت به معنای عافیت است. و گفته شده: سِلم به معنای صلح و آرامش است. [۱] 

به فرد صلح‌جو هم «سِلم» گفته‌اند. مثلاً: «أنا سِلم لمن سالمنی» یعنی من با هر کس که با من صلح کند، صلح می‌‌کنم. قوم سِلم و سَلم: یعنی مردمان صلح طلب. به زن صلح‌طلب هم می‌‌گویند: امرأة سِلم و سَلم. تسالموا یعنی با هم صلح کردند. [۲] 

این کلمه با سه حالت تلفظ شده است: فتحه‌ی سین و فتحه‌ی لام، کسره‌ی سین و سکون لام، و فتحه­ی سین و سکون لام. (السَّلَم والسِّلْم والسَّلْم). سِلم ضد جنگ است که سلامت هم از آن اشتقاق شده است. طبق نظر برخی از لغویان، سلیم به فردی گویند که گَزیده شده یا نیش خورده است. به امید رسیدن به بهبودی برایش چنین می‌‌گویند. [۳] 

سلم (با کسره و سکون لام) به معنای صلح، از الفاظی است که اول­شان کسره دارد، ولی اول کلمات ضدشان فتحه دارد؛ سِلم و حَرب، یا خِصب و جَدب (خرمی و قحطی)، علم و جهل، و.... 

هم‌چنین سلم به معنای اسلام است که‌‌ همان تسلیم بی‌چون و چرا در برابر خداوند است. یا همه چیز را از لحاظ عینی و عرضی مخلوق خدا دانستن و باور داشتن به اینکه او وجود دارد، آغاز و پایان ندارد و از صفات نیکو برخوردار است. 

سلم به معنای صلح با فتحه و کسره خوانده می‌‌شود و برای مؤنث و مذکر یکسان به کار می‌‌رود. [۴] سلم یعنی سلام. ابوعمرو می‌‌گوید منظور از سِلم در این آیه اسلام است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ». [۵] (هان‌ای کسانی که ایمان آورده‌اند همگی در اسلام وارد شوید و از گام‌‌های شیطان پیروی نکنید که به یقین او برای‌تان دشمنی آشکار است). 

سلم به معنای سلام و سلامتی است. سلام به معنای استسلام و تسلیم شدن است. سلام نام دیگری برای تسلیم است. هم‌چنین سلام از نام‌‌های نیک خداست. سلامتی به معنای دوری از عیب است. [۶] 

سلام اسمی است برای کسی که سالم مانده است. هم­چنین نامی مردانه است. سلم با کسره و فتحه‌ی سین به معنای صلح است. [۷] سلام از نام‌‌های نیکوی خداست که در این آیه به کار رفته است: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ». [۸] (او خدایی است که جز او معبودی نیست؛ پادشاه، پاک، آرام‌بخش، ایمن کننده، چیره، سربلند، جبران کننده و بسی بزرگ است. پاک است خدا از آن‌چه شرک می‌‌ورزند). ابن منظور گفته است: سلام از آن جهت نام خداست که از هر گونه عیب، کاستی و نابودی در امان است. [۹] 

 سلم در اصطلاح: 

این واژه در اصطلاح ضد جنگ است. یعنی وضعیتی که در آن امنیت و سلامتی و صلح حکم‌فرماست و فرد در آن احساس امنیت، آرامش و استقرار می‌‌کند. صلح عاملی بنیادین برای پیشرفت و درخشش ملت‌‌هاست. معنای متعارفش به حالتی گفته می‌‌شود که یک ملت یا حکومت در جنگ نباشند.‌‌ همان گونه که به روابط دوستانه بین مردم و فقدان دشمنی و خشونت درون جامعه‌ی انسانی گویند. به توافق میان اعضای مجموعه‌ی بشری نیز گفته می‌‌شود که روابط نزدیک به هم و به هم پیوسته دارند. [۱۰] 

در فرهنگ‌نامه‌‌های سیاسی، سلام و صلح در روابط بین‌المللی به کار می‌‌رود و به فقدان دشمنی حکومت‌‌ها و وجود روابط دوستانه و قوی بین چند کشور دلالت می‌‌کند. هم­چنین به نظام‌‌هایی گفته می‌‌شود که در تنظیم روابط بین دو کشور یا بیش‌تر موفق بوده و برای استقرار سیاسی خود و دیگران کوشیده‌اند. [۱۱] ­

گفته شده که سلام به معنای سلامت است و سلامت یعنی حمایت شدن در برابر همه نوع آفت. به بهشت از آن جهت «دار السلام» گفته شده که در آن­جا سلامتی و آرامش برقرار است؛ «َلهمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِیُّهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ». [۱۲] (برایشان سرای آرام نزد خداست، او دوست آنان است به سبب آن‌چه می‌‌کردند). 

سلام، درود مسلمانان بین یکدیگر است که به این صورت گفته می‌‌شود: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته». در قرآن کریم آمده است: «وَأُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ». [۱۳] (کسانی که ایمان آوردند و کردار شایسته داشتند، به باغ‌‌هایی درآورده می‌‌شوند که از زیر آن جویبار‌ها روان است، به فرمان خدا در آن‌جا جاودان‌اند، درودشان در آن‌جا سلام است). 

سلام با امنیت نیز ارتباط دارد: «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ». [۱۴] (با سلام در آن وارد شوید در حالی که در امنیت هستید). 

اسلام، دین امنیت و سلامتی است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ». [۱۵] (هان‌ ای کسانی که ایمان آورده­اند همگی در امنیت وارد شوید و گام‌‌های شیطان را پیروی نکنید که او برای شما بسی دشمنی آشکارگر است). 

صلحی که اسلام آورده است، صلحی فراگیر با نفس بشریت است، یعنی صلح با خود، با دیگران، با جامعه و همه‌ی جهان. [۱۶] صلح در اسلام مبتنی بر عقیده است و از آن سرچشمه می‌‌گیرد، زیرا عقیده نخستین رکن اسلام است. 

سلام به طور کل به معنای سلامتی، رضایت و برائت از عیب است که همه­ی این‌‌ها در عین حال به معنای امنیت، خشنودی و آرامش روانی است. این‌‌ها مفاهیمی بزرگ و ارزشمند است که مردم نسل اندر نسل در پی آن هستند و همگی برای تحقق آن در زندگی و واقعیت موجود خویش می‌‌باشند. [۱۷] 

اسلام دینی است که خدا آن را برای همه‌ی بشریت پسندیده است. شیوه‌ی عدالت‌محور و شاخص آن برای هدایت مردم آمده است تا ایشان را از تاریکی‌‌های ترس، پریشانی و رنج برهاند و به سوی نور امنیت، استقرار، رضایت و زندگی بزرگوارانه رهنمود گرداند. این سخن بر مبنای داشتن تعصب نسبت به اسلام گفته نمی‌‌شود، زیرا حقیقتی است که خود اسلام آن را در دو بعد عملی و نظری به کار برده و ثابت کرده است. [۱۸] 

صلح و سلام در اسلام از حقایقی است که جای پوشیدگی ندارد، اما آن‌چه از سوی برخی ترویج می‌‌شود که اسلام را دین کشتار، خشونت و هراس می‌‌دانند، کاملاً دروغ و باطل است و هیچ‌گاه حقیقت نداشته است. اینان از اسلام چیزی نمی‌‌دانند. صلح در اسلام مبتنی بر حق و عدل است و یک اصل در سیاست شرعی به شمار می‌آید. اسلام به دنبال همزیستی بین ملت‌‌ها و امت‌‌هاست، در عین حفظ استقلال، کرامت مسلمانان و جلوگیری از تسلط کافران بر سرنوشت و پیکره‌ی ایشان. [۱۹] 

صلح جهانی محور اصلی احکام و مقررات اسلامی است. صلح هم تنها در دژ عدالت پیدایش و رشد می‌یابد. منطق چنین می‌‌گوید، تاریخ نسبت به این قطعیت دارد و همه‌ی مردم آن را باور دارند. بدین ترتیب، میزان توجه اسلام به عدالت و تثبیت پایه‌‌های آن، با میزان توجه آن به صلح و گستره‌ی اجرایش برابر است. و حتی اسلام شیوه­ای دارد که بر اساس آن، اولی را رعایت می‌‌کند تا به دومی برسد. 

از اینجاست که جهاد به عنوان یک ضرورت اهمیت پیدا کرده است، زیرا ابزار فعالی برای دفع ستم، جلوگیری از تجاوز و رواج صلح و امنیت است. میان صلح و عدالت، تلازمی مستمر از لحاظ بودن و نبودن یا طرد و عکس است؛ هر چه قدرت عدالت گسترش یابد، گستره‌ی صلح فزونی می‌‌یابد و هر چه دامنه‌ی عدالت کاهش یابد، به جایش ستم و تجاوز جایگزین می‌‌گردد و دامنه‌ی صلح کوچک می‌‌شود و دروازه‌‌های هرج و مرج یا کشتار و فتنه گشوده می‌‌گردد. [۲۰] 

بنیاد ارتباط مسلمانان با دیگران از نظر اسلام، بر تسامح و عدالت استوار است. نگرش صلح‌جویانه ناشی از افکار و حقایق روشنی است که اسلام در خرد و دل مسلمانان آن‌‌ها را کاشته است. مهم‌ترین این افکار و باور‌ها عبارت‌اند از: 

۱. هر مسلمانی به کرامت انسانی باور دارد و به دین، جنسیت یا رنگ افراد توجه نمی‌‌کند. قرآن فرموده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا». [۲۱] (به یقین ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و ایشان را در خشکی و دریا سوار کردیم، از پاکی‌‌ها به آنان روزی دادیم و ایشان را بر بسیاری از موجوداتی که آفریدیم، بسی فزونی بخشیدیم). این کرامت مقرر برای هر انسانی حق احترام و حمایت را لازم می‌‌گرداند. 

۲. مسلمان باور دارد که اختلاف مردم در دین، خواست خداست، زیرا او به این نوع از آفرینش خویش، آزادی و انتخاب داده است و او را در انجام دادن یا ندادن آزاد گذاشته است: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا». [۲۲] (بگو حق از خدای‌تان است، پس هر کس خواست، باید ایمان بیاورد و هر کس خواست باید کفر بورزد، به یقین ما برای ستمگران آتشی فراهم کرده‌ایم که سراپرده­اش بر آنان احاطه دارد و اگر کمک بخواهند، با آبی همانند مس گداخته که چهره‌‌ها را بریان می‌‌کند، به ایشان کمک می‌‌شود. بد نوشیدنی­ای است و بد آرامگاهی است!) و نیز فرموده است: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ». [۲۳] (اگر خدایت خواست مردم را یک امت قرار می‌‌داد، و پیوسته با هم اختلاف دارند). 

۳. مسلمان مکلف نیست که کافران را به خاطر کفرشان مؤاخذه یا محاکمه کند یا گمراهان را به سبب گمراهی کیفر دهد؛ او مکلف به دعوت به سوی خدا با رعایت حکمت و پند نیکوست: «وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ. اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ». [۲۴] (اگر با تو مجادله کردند، پس بگو خدا دانا‌تر است نسبت به آن­­چه می‌‌کنید. خدا روز رستاخیز می‌ان­تان درباره­ی آن­چه در آن اختلاف می‌‌کردید، قضاوت می‌کند). و نیز فرموده است: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». [۲۵] (جز با آن­چه بهتر است با اهل کتاب بحث نکنید، مگر کسانی از ایشان که ستم کردند و بگویید ایمان آوردیم به آن‌چه به سوی ما و سوی شما نازل شده است، و خدای ما و خدای شما یکی است و ما در برابرش تسلیم هستیم). یعنی حساب و پاداش‌شان به خداوند متعال واگذار شده است. 

۴. مسلمان ایمان دارد که خداوند به رعایت عدالت و قسط فرمان داده و به اخلاق والا فراخوانده است، حتی در برابر مشرکان. خدا ستم را ناپسند می‌‌شمارد و ستمگران را کیفر می‌‌دهد، گرچه ستم از سوی یک مسلمان بر کافر اعمال شده باشد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ». [۲۶] (هان‌ای کسانی که ایمان آورده­اند برای خدا استوار باشید و برای رساندن حق به صاحبش گواه باشید. بدخواهی با یک قوم شما را به عدم رعایت عدالت واندارد. عدالت کنید که به تقوا نزدیک‌‌تر است. تقوا پیشه کنید که به یقین خداوند به آن­چه می‌‌کنید، بسی آگاه است). 

پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: «وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهَا لَیْسَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ حِجَاب». [۲۷] (مواظب دعای ستمدیده باش که بین آن و خداوند عزوجل پرده‌ای نیست). [۲۸] 

اسلام از تجاوز به هر صورتی که باشد، بازمی‌دارد و می‌‌فرماید: «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ». [۲۹] (در راه خدا با کسانی بجنگید که با شما می‌‌جنگند و تجاوز نکنید که خدا تجاوزگران را دوست ندارد). حتی اگر مسلمانان دارای اکثریت باشند، زیرا از ایشان می‌‌خواهد که در صورت اکثریت، حال دیگران را رعایت کنند. پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرموده است: «من آذی ذمیا فأنا خصمه یوم القیامة». [۳۰] (هر کس یک ذِمّی را بیازارد، روز قیامت من طرف حسابش هستم). هنگامی که فرزند عمرو بن عاص؛ کارگزار مصر، پسر یک قبطی را کتک زد، عمر فاروق ـ رضی الله عنهما ـ به وی گفت: «از کی مردم را به بردگی گرفته‌اید، در حالی که مادران­شان ایشان را آزاد زاییده‌اند؟) [۳۱] 

 بنابراین، بر ماست که با نامسلمانان بر أساس حقوق، وظایف و اخلاق والا ارتباط بگیریم و مقرر بداریم که همه‌ی احکام صلح مبتنی بر رعایت عدالت بین مسلمانان و غیر مسلمانان، دفع ستم و تجاوز و حمایت از حقوق و آزادی‌‌های مسلمانان و نامسلمانان است. [۳۲]

پانوشت:

[1] . ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص289.

[2] . همان، ج12، ص 289.

[3] . ابن دريد، جمهرة اللغة، الباب (س ل م) ج1، ص 326.

[4] .  ابو البقاء أيوب بن موسى الحسيني الكفوي، (ت109هـ)، الكليات (معجم في المصطلحات والفروق اللغوية)، تحقيق: د.عدنان درويش ومحمد المصري، مؤسسة الرسالة، بيروت، چ 2، 1419هـ - 1998م، ص 802.

[5] . بقره/208.

[6] . محمد بن أبي بكر بن عبد القادر الرازي، مختار الصحاح، تحقيق: محمود خاطر، مكتبة لبنان ناشرون، بيروت، 1415 هـ- 1995م، باب السين، ص 326.

[7] . أحمد بن محمد بن علي الفيومي المقري، المصباح المنير، تحقيق: يوسف الشيخ محمد، المكتبة العصرية، باب (س ل م) ج1، ص 149.

[8] . حشر/23.

[9] . ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص289.

[10].  www.artist-dz.com/montada-f80/topic-t607.htm

[11].www.maktoobblog.com/1560010

[12] .  انعام/127.

[13] . ابراهیم/23.

[14] . حجر/46.

[15] . بقره/208.

[16] . نگاه: عدنان السيد حسين، العلاقات الدولية بين المسلمين، ص 47- 48.

[17] . أمير عبد العزيز، نظام الإسلام، دار ابن الجوزي، القاهرة، چ1، 1426هـ ـ2005م، ص 41.

[18] . همان/41.

[19] . عباس الذهبـي، العلاقات الدولية للحكومة الإسلامية من وجهتي النظر الفقهية والسياسية، من كتاب: الحكومة من وجهة نظر المذاهب الإسلامية، مجموعة من المقالات المختارة للمؤتمر العالمي العاشر للوحدة الإسلامية، ربيع الأول، 1418هـ ــ 1998م، ص396.

[20] . محمد سعيد رمضان، الجهاد في الإسلام كيف نفهمه وكيف نمارسه، دارالفكر، دمشق، چ1، 1427هـ - 2006م، ص 227-228.

[21] . اسراء/70.

[22] . کهف/29.

[23] . هود/118.

[24] . حج/68 ـ 69.

[25] . عنکبوت/46.

[26] . مائده/8.

[27] . أحمد بن حنبل، المسند، تحقيق: شعيب الأرنوط وآخرون، مؤسسة الرسالة، بيروت، چ2، 1420 هـ- 1999م، ج3، حديث 2071. تصحیح شعيب الأرنؤوط..

[28] . يوسف القرضاوي، غير المسلمين في المجتمع الإسلامي، مكتبة وهبة، القاهرة، 1425هـ - 1995م، ص 51-52.

[29] . بقره/190.

[30] .  بدر الدين العيني (855هـ)، شرح سنن أبي داود، ج6، ص 420، حديث 1785.

[31] . علي محمد الصلابي، سيرة أمير المؤمنين عمر بن الخطاب، دار المعرفة، بيروت، ج7، 1428هـ- 2007م، ص337.

[32] . محمد أبو زهرة، العلاقات الدولية في الإسلام، دار الفكر العربي، القاهرة، 1425هـ - 1995م، ص 94.